نویسنده: رحیم رئیس‌نیا





هسته‌ی اولیه‌ی اتحادیه‌ی گوک‌ترک قبیله‌ای بود از بازماندگان دودمان حاکم تسو- کو (1) که آخرین دولت هون را تشکیل داد. نام این دودمان که از پانصد خانواده تشکیل می‌شد آشینا به معنای «گرگ نجیب» بود. این دودمان در همان ایالت که هون‌ها و سین- پی‌ها در قرن چهارم میلادی از چینی‌ها گرفته بودند، از درهم آمیختن طوایف مختلف ساکن مغولستان و دشت‌های آسیای مرکزی به وجود آمدند (2) منشأ این نام، روایتی از افسانه‌ی بوزقورت است که بر اساس آن، از قبیله‌ی آشینا، که به دست دشمن نابود شده بود، تنها پسری دست و پا بریده باقی مانده بود. که گرگی ماده او را نجات داد و از وی باردار شد و به کوه‌های آلتای گریخت. در آنجا ده پسر به دنیا آورد که هر کدام منشأ قبیله‌ای شدند. آشینا که عاقل‌ترین برادر بود، فرمانروای ترک‌ها شد و به یادبود، پرچمی مزین به کله‌ی گرگ بالای خیمه‌ی خود نصب کرد. (3)
در اواسط قرن پنجم میلادی، پس از برافتادن آخرین دولت هون‌ها به دست دولت ترک تبار تبقاچ (4)/ طمغاج (به چینی: تو - با، تو-پا) (5) دودمان آشینا از غرب ایالات شمالی چین به منطقه‌ی کوهستانی آلتای فرار کرد و به امپراتوری ژوان - ژوان(6) ها ملحق شد و برای آنها آلات و جنگ‌افزارهای آهنی تولید کرد. (7) از قبایل بومی پراکنده در حوالی آلتای، که از بقایای هون‌ها و غالباً ترک زبان بودند، اتحادیه‌ای در اطراف دودمان آشینا شکل گرفت. آشیناها، پیش از رانده شدن از چین به کوه‌های آلتای به زبان مغولی تکلم می‌کردند، لیکن طی یک قرن که در محیط ترک‌زبان آلتای ماندند ترک زبان شدند و نشانه‌های زبانی مغولی را در نظام عناوین خود حفظ کردند. (8) از آنجا که چینی‌ها و ژوان - ژوان‌ها اتحادیه‌ی پدید آمده در اطراف دودمان آشینا را، تو - کیوئه/ تو - کیو می‌نامیدند، نام «ترک» که برگرفته از همان نام تو - کیوئه است، به تدریج و به ویژه با تشکیل و گسترش قلمرو امپراتوری گوک‌ترک، با خاقانات ترک، عمومیت یافت. چگونگی تشکیل اتحادیه‌ی سیاسی و امپراتوری گوک‌ترک که برای نخستین بار با نام ترک در تاریخ معرفی شد به قرار زیر است:
از وابستگان امپراتوری ژوان - ژوان‌ها، که مغولستان و قسمتی از اراضی مجاور آن را در تصرف داشتند، «تولس (9) تولوس» های ترک زبان که اسلاف اوغوزها بودند و تو - کیوئه‌ها یا ترک‌ها بودند. تولس‌ها در حوضه‌ی رود سلنگا (10) و ترک‌ها در کوه‌های آلتای شمالی به سر می‌بردند. پس از شورش تولس‌ها علیه ژوان - ژوان‌ها، ترک‌ها به سرکردگی بومین (11) (در منابع چینی: تیو - من) (12) تولس‌ها را سرکوب کردند و سپس به ژوان ژوان‌ها حمله بردند. ترک‌ها از حمایت سلسله‌ی سویی (13) (تو - پاها) برخوردار بودند. بومین پس از در هم شکستن ژوان - ژوان‌ها و بیرون راندن آنان از مغولستان در 552 میلادی خود را خاقان نامید. (14) خاقان عنوان فرمانروایان ژوان -ژوان‌ها و مغولی بود و ظاهراً نخستین بار تو- کیوهای ترک این عنوان را به کار بردند؛ (15) در حالی که، عنوان فرمانروایان هون‌ها، «تانهو» بود. (16) بومین، اوتوکن (17) قرارگاه مرکزی سابق امپراتوری هون واقع در غرب رودخانه‌ی اورخون، را پایتخت خود کرد، اما در همان سال درگذشت. (18)
امپراتوری گوک‌ترک از همان آغاز تأسیس مانند امپراتوری هون، با دولت دوگانه اداره می‌شد که فرمانروای یکی از آن دولت‌ها بومین و دیگری ایستمی، برادر کوچک او، بود. ایستمی که از طرف بومین مأمور توسعه‌ی قلمرو امپراتوری در جهت غرب شده بود، تمام ترکستان شرقی و غربی را فتح کرد و به استپ‌های روسیه‌ی جنوبی رسید. ایستمی عنوان «یَبغو» داشت، که از عناوین فرمانروایی کوشان (19) بود و ظاهراً این عنوان از دولت هندوسیت‌ها/ هندوسکائی‌ها / یوئه - چی‌ها (کوشان‌های قدیم) به ترک‌ها انتقال یافته بود. (20) دینوری (21) و نولدکه (22) او را سِنِحبوخاقان نامیده‌اند. ایستمی که به رغم تبعیت از بومین مستقل عمل می‌کرد، موجب تجزیه‌ی امپراتوری گوک‌ترک به دو بخش شرقی و غربی و رودرویی این دو بخش شد تا-پا (23) (581-573 میلادی)، جانشین بومین، آخرین خاقانی بود که ایستمی از وی تبعیت می‌کرد. تاردو یا تاردوش‌خان (576-603میلادی)، ملقب به قراچورین (بلای سیاه) جانشین ایستمی شد و خود را خاقان نامید و درصدد تصرف خاقانات ترک شرقی برآمد و به شرق حمله برد. امپراتوری چین که محرک حمله‌ی وی به بخش شرقی خاقانات بود، از قدرت‌یابی او و متحد شدن ترک‌ها با یکدیگر بیمناک شد و با هدف تضعیف خاقانات، به ویژه خاقانات شرقی، که مرزهای شمالی چین را تهدید می‌کرد، به حمایت از خاقان شرقی برخاست. تاردو که دامنه‌ی متصرفاتش در غرب تا شبه‌جزیره‌ی کریمه بود، سرزمین‌هایی را در غرب رود آمودریا، که در 571 میلادی مرز بین ایران و خاقانات ترک شناخته شده بود، به تصرف خود درآورد، (24) ولی بر اثر فشار امپراتوری چین و شورش‌های بعضی از قبایل تحت فرمانش، ناگزیر شد به کوکو نور، (25) واقع در کوهستان نانشان، (26) فرار کند. (27) خاقانات آسیای مرکزی که عملاً به دو خاقانات جداگانه‌ی شرقی و غربی تجزیه شده بود، در نتیجه‌ی شورش‌های قبایل تحت فرمان این خاقانات و دخالت‌های امپراتوری چین پاشیده شد، تا جایی که ال‌قاغان/ (28) ایل‌خاقان / هی لی (حکـ: 620-630 میلادی) فرمانروای خاقانات ترک شرقی در 630 میلادی از امپراتوری تانگ، که تازه به قدرت رسیده بود، شکست خورد و اسیر شد و قلمروش به اشغال چین درآمد. از آن پس خاقانات شرقی به مدت بیش از نیم قرن استقلال نداشت. (29) در سنگ‌نبشته‌های اورخون، از این نیم قرن با عنوان دوره‌ی «چینی‌گشتن» یاد شده است، زیرا امپراتوری چین در بین قبایل اتحاد باخته‌ی گوک‌ترک سیاستی به کار گرفت تا آنان را به تبعیت خود درآورد. (30)
خاقانات ترک غربی گرچه در اوایل قرن دوم / هشتم خود را از وابستگی به چین نجات داد، ولی درگیری‌های داخلی و هجوم‌های خارجی بالاخره این خاقانات را در 740/122 از پا درآورد. (31)
در پایان دوره‌ی فترت نیم‌قرنی، در 681/61 ، یکی از افراد خاندان معروف آشینا به نام قوتلوق/ (32) قتلق با گرد ‌آوردن قبایل مختلف، خاقانات شرقی را احیا کرد و خاقانات ترک را دوباره تشکیل داد و خود را در 681/61 خاقان نامید و به ایلتریش قاغان (33) (گردآورنده‌ی ایل یا دولت) معروف شد. (34) در دوره‌ی حکومت او (61-681/691 تا 691) و برادرش کاپقان / کپگان (35) ( 72-97/ 716-691)، که موچو (36) نیز نامیده شده است، به منظور تأمین امنیت و تصرف اراضی در شرق و غرب و به اطاعت درآوردن قبایل و اقوام غیر ترک و سایر اقوام ترک، از جمله قرقیزها، تورگش (اون‌اوق)ها، بسمل (37) ها، قرلق‌ها و گروه‌هایی از گوگ‌ترک‌های غربی، مکرر به چین حمله شد و امپراتوری خاقانات ترک شرقی به اوج اعتلا و عظمت خود رسید و قلمرو آن از منچوری تا سیردریا توسعه یافت. (38) و به گفته‌ی رنه‌گروسه، (39) دوباره میان ترک‌ها وحدت ایجاد شد. در اواخر حکومت کاپقان، بر اثر اختلاف داخلی، برخی قبایل چون اوغوزها، که پرجمعیت‌ترین اتحادیه‌ی قبایل تابع خاقانات بود، جدا شدند و در نتیجه، بخشی از قلمرو غرب، از جمله ماوراءالنهر، از امپراتوری جدا شد. کاپقان وقتی از لشکر‌کشی به تغزغزها بازمی‌گشت، کشته شد. (40)
بیلگه (بلکا، آخرین قاغان مهم گوک‌ترک بود که به دستیاری برادرش کول‌تگین و مشاورش تونیوقوق (41) تا 734/116 بر خاقانات ترک حکومت کرد. سنگ‌نبشه‌های اورخون، در واقع سنگ‌قبرهای این سه شخصیت گوک‌ترک است. (42)
با مرگ بیلگه نیروهای متحد اقوام بسمل و قرلق و اویغور در 742/124 دولت خاقانات ترک را در هم شکستند. قوم اویغور بر متحدان پیروز شد و دولت اویغور (126-225/ 744-840) جانشین دولت خاقانات ترک در آسیای مرکزی گردید. (43)
امپراتوری گوک‌ترک از همان آغاز تشکیل و با پیشروی ایستمی‌یبغو به سوی غرب از طریق گذرگاه‌های قفقاز مناسباتی با شاهنشاهی ساسانی و نیز امپراتوری روم شرقی پیدا کرد. ایستمی و انوشیروان برای دفع خطر آق‌هون‌ها از مرزهای ایران و جاده‌ی ابریشم، متحد شدند. (44) ایستمی دخترش را به انوشیروان داد که حاصل این ازدواج هرمزد چهارم، معروف به ترک‌زاده، بود. پس از درهم شکسته شدن آق هون‌ها قلمرو آنها بین ساسانیان و گوک‌ترک‌ها تقسیم و آمودریا مرز بین آنها شناخته شد. (45)
گوک‌ترک‌های غربی سپس به امپراتوری بیزانس نزدیک شدند و بارها به مرزهای ایران و قفقاز جنوبی و آذربایجان حمله کردند. (46)
خاقانات ترک، چه شرقی چه غربی، در شکل‌گیری اجتماعات ترک زبان اوراسیا نقش مهمی داشته‌اند و در پیشرفت و تکامل گروه‌های قومی، که اساس اقوام ترک زبان معاصر را تشکیل می‌دهند، مؤثر بوده‌اند. (47) دولت‌های ترک‌زبان بعدی، از جمله اویغور و قرقیز و تورگش و قرلق، دستاوردهای خاقانات را در حوزه‌ی نظام حکومتی و سازمان‌های اداری و سنّت زبان نوشتاری کم و بیش قبول کردند و به کار گرفتند. زبان مکتوبِ شکل گرفته در این دوره در ادوار بعدی اهمیت بسیاری یافت. امروزه بیتشر اجتماعات ترک‌زبان، یکدیگر را با زبانشان می‌شناسند و خود را ترک می‌نامند و ترک نامیده می‌شوند. (48)

نفوذ ترک‌ها در دستگاه خلافت

ترک‌ها از اوایل ورود اعراب به آسیای میانه، به دستگاه خلافت راه یافتند. (49) به کار گرفتن غلامان، به ویژه غلامان ترک، در خلافت عباسی، از دهه‌های نخست سده‌ی سوم، سنّت شد و این سنّت چندان توسعه یافت که دولت عباسی را دگرگون کرد؛ (50) و به تمام دولت‌های شرق اسلامی انتقال یافت، چنانکه بیشتر نظامیان دولت‌هایی چون سامانیان و غزنویان و قراخانیان و زیاریان و آل بویه‌ را غلامان ترک تشکیل می‌دادند. (51) در دوره‌ی خلافت معتصم (218-227)، که گویا از مادری ترک به دنیا آمده بود، (52) به خدمت گرفتن ترک‌ها بیش از پیش شدت گرفت. گفته شده است که وی پیش از خلافت، در زمان مأمون (198-218)، چند هزار بنده‌ی ترک داشته که بیشتر آنان اهل فرغانه و اُشروسَنَه و سمرقند بوده‌اند و پس از رسیدن به خلافت نیز همچنان در به خدمت گرفتن غلامان ترک اصرار می‌ورزیده است. (53) به طور کلی، در دوره‌ی خلفای عباسی (132-656) قدرت در دست غلامان ترک بود و بعضی از آنان چون متوکل و معتز و مُهتَدی به دست ترک‌ها کشته شدند. (54)
سامانیان نیز، به تقلید از خلفای بغداد، سپاهی از غلامان ترک تشکیل داده بودند تا به گمان خود، موازنه‌ای در برابر دهقانان ایرانی - که با سیاست تمرکز گرایی حکومت سامانیان مخالف بودند - ایجاد کنند، اما همین امر سبب شد که سرداران ترک زمام امور را به تدریج به دست گرفتند. (55)
بررسی زندگی آلپتکین (متوفی 352)، از غلامان ترک دربار سامانیان و بنیانگذار سلسله‌ی غزنوی، تا حدودی چگونگی ارتقای مقام غلامان ترک را نشان می‌دهد. به نوشته‌ی بعضی پژوهشگران، بنیانگذاری دولت غزنوی در حقیقت، در 351 بود. (56) که در این سال آلپتکین در غزنین به فرمانروایی رسید. جانشینان وی، غیر از پسرش اسحاق، که عبارت بودند از بِلکاتگین، بوری تکین (57) و سبکتکین، نیز هر سه از غلامان ترک بوده‌اند. (58) سبکتکین پس از طی مدارج ترقی در 366 به فرمانروایی غزنه رسید و سلسله غزنویان آل سبکتکین را تأسیس کرد. سرانجام هم به اتفاق پسرش محمود به تقسیم متصرفات دولت سامانی با قراخانیان پرداخت. (59)
دولت غزنوی، که در نیمه‌ی دوم قرن چهارم تأسیس شد و قلمروش تا هند و سیستان و ری و خوارزم گسترش یافت، نخستین دولتی بود که غلامان ترک تبار در شرق جهان اسلام و ایران تشکیل دادند. دولت طولونیان (حـ 254-292) نیز نخستین دولت ترک بود که در غرب جهان اسلام در مصر و شام به دست احمد بن طولون تأسیس شد. طولون از غلامان ترک تغزغز بود که نوح سامانی جزو خراج برای مأمون فرستاده بود. (60) احمد به دستور خلافت عباسی به حکومت مصر گسیل شد و در آنجا با بهره گرفتن از گرفتاری‌های داخلی خلفای بغداد، اعلام استقلال کرد و به توسعه‌ی قلمرو خود پرداخت و کوه‌های توروس، (61) در شمال، و جزیره (62) را تصرف کرد. (63) ممالیک بحری (حکـ: 648-784) و بُرجی (حکـ: 784-922) نیز که بعدها در مصر و شام حکومت کردند، از غلامان ترک‌تبار بودند و بیشتر به ترک‌های قپچاق و چَرکَس‌تبار اتکا داشتند. (64)
به نوشته‌ی ابن حوقل بردگان ماوراءالنهر از ترک‌های پیرامون آن سرزمین بودند و چون تعدادشان زیاد بود، به جاهای دیگر برده می‌شدند. (65) بهای برده‌های ترک گران بود و این برده‌ها در سراسر دنیا از نظر قیمت و زیبایی بی‌نظیر بودند. (66) گرد آمدن چند هزار و گاه ده‌ها هزار ترک در اردوگاه‌های خلفا و سلاطین و مأموریت‌هایی که به آنان در اطراف و اکناف جهان اسلام داده می‌شد، ضمن آنکه آنان را با جهان اسلام مرتبط ساخت، نسل ترک‌ها را نز در این مناطق گسترش داد. (67)

حکومت‌های ترک‌های مسلمان

ورود دسته‌جمعی ترک‌ها به اسلام با تصرف ماوراءالنهر به دست دولت قراخانیان در قرن چهارم آغاز شد. (68) نخستین دولتمرد قراخانی، ساتوق‌بُغراخان بود که در نیمه‌ی اول قرن چهارم به اسلام گروید و خود را عبدالکریم نامید و بر عمویش، بغراخان، شورید و او را بر کنار و اسلام را دین رسمیِ بخش غربی دولت قراخانی اعلام کرد. (69) این حادثه نقطه‌ی عطفی بود در تاریخ دولت‌های صحرانورد ترک که از اتحادیه‌های قبیله‌ای به وجود آمده بودند. پس از در گذشت ساتوق بغراخان در دهه‌ی واپسین نیمه‌ی اول قرن چهارم هجری، (70) پسرش موسی‌بن عبدالکریم، که نام ترکی او «بای‌تاش» بود، با برانداختن قاغان بزرگ، به فرمانروایی هر دو بخش غربی و شرقی دولت قراخانی رسید و به گسترش اسلام در قلمرو قراخانی کمک کرد. در منابع اسلامی چون تجارب الامم از اسلام آوردن دویست هزار چادر از ترک‌ها در 349 سخن رفته است. (71) که آن را با مسلمان شدن افراد قبایل قرلق، چِگِل، یغما و تخسی در قلمرو قراخانی تطبیق داده‌اند. (72)
پس از اسلام آوردن سران دولت قراخانی، راه ورود به ماوراء النهر برای نیروهای آن دولت گشوده شد. هارون (یا: ساتوق‌بغراخان) با دعوت بعضی از سرداران سامانی و دهقانان و بازرگانان ثروتمندی که از سیاست‌های مالیاتی سامانیان ناخشنود بودند، جرأت دست‌اندازی بر قلمرو آن دولت را پیدا کرد و بدون برخورد با مانع جدّی تا بخارا، پایتخت سامانی، پیش رفت و آنجا را به تصرف درآورد. (73)
شرکت کردن غزهای مسلمان شده در حوادث سیاسی - نظامی مرتبط با سلسله‌های سامانی و قراخانی و غزنوی، مقدمه‌ای شد که آنان بتوانند خود را برای اشغال اراضی پهناوری بین آن سوی سیحون تا کرانه‌های شمالی و شرقی و جنوبی دریای مدیترانه آماده کنند.
دومین لشکرکشی عمده‌ی قراخانیان به ماوراءالنهر در اواخر 389 روی داد. در این سال ارسلان ایلک نصر قراخانی، نبیره‌ی ساتوق بغراخان، پس از اطلاع از خلع منصوربن نوح و به میل کشیده شدن چشمانش و تشدید آشوب و بحران داخلی دولت سامانی و نیز پس از دعوت بعضی اشراف و بازرگانان و امرا، به بخارا رفت. (74) در حمله‌ی نیروهای قراخانی، ارسلان ایلک بدون زحمت در دهم ذیقعده‌ی 389 وارد بخارا شد و با بازداشت کردن عبدالملک دوم، به حاکمیت خاندان سامانی پایان داد. (75)با بر افتادن دولت سامانی، قلمرو آنان بین دو دولت ترک قراخانی و غزنوی تقسیم شد و ماوراءالنهر به قراخانیان و خراسان به غزنویان رسید. (76) و دستگاه خلافت هر دو دولت را به رسمیت شناخت. به فرمان محمود غزنوی (حکـ: 389-421) در خراسان به نام خلیفه‌ی عباسی خطبه خواندند. و خلیفه القادر، منشور حکومت خراسان و القاب «ولی امیرالمؤمنین» و «یمین‌الدوله» و «امین‌المله» را برای سلطان محمود فرستاد. (77) قراخانیان از زمان رسیدن احمد اول (388-407) به مقام خاقان بزرگ، خلیفه‌ی عباسی را به رسمیت شناختند و از حدود 390، به دنبال تصرف ماوراءالنهر، نام «مولا امیرالمؤمنین» را که نمودار تبعیت از خلافت بغداد بود، بر سکه‌های خود زدند. (78)
استیلای دولت قراخانی بر ماوراءالنهر تا ترکستان شرقی با فراز و فرودهایی، تا زمان حمله‌ی چنگیزخان مغول (حکـ: 549-624) ادامه یافت. در 607 بخش شرقی دولت قراخانی به دست کوچلوک (79) خان، رئیس قبیله‌ی نایمان مغول، و بخش غربی آن به دست علاءالدین محمد خوارزمشاه افتاد. (80)
قلمرو قراخانی در 433 به دو بخش غربی و شرقی تقسیم شد که بر هر بخش، شاخه‌ای از خاندان حاکم قراخانی فرمان می‌راندند. بخارا پایتخت خانات غربی، بلاساغون پایتخت خانات شرقی و کاشغر مرکز فرهنگی و دینی خانات شرقی شد. (81) در این میان، خانات غربی بیشتر تحت تأثیر فرهنگ ایرانی و خانات شرقی بیشتر تحت تأثیر فرهنگ‌های چینی و اویغوری بودند. (82) فرهنگ ترکی در خانات شرقی بیشتر از خانات غربی توسعه یافت و زبان ترکی تبدیل به زبان ادبی شد. ادبیات ترکی اسلامی برای نخستین بار در آنجا شکل گرفت و آثاری چون قاتادغوبیلیگ، دیوان لغات الترک در آن فضای فرهنگی پدید آمد. (83) بعضی شعرای پارسی‌‎گو چون عَمعَق بخارایی، نجیب فرغانی، رشیدی و سوزنی سمرقندی در حمایت خانات قراخانی قرار گرفتند. (84) بارتولد دوران حکومت قراخانیان، نخستین دودمان ترک، که مستقیماً بر ماوراءالنهر حکم رانده‌اند، را بسیار با اهمیت دانسته (85) و باسورث (86) رسیدن قراخانیان و غزنویان را به جانشینی سامانیان و خوارزمشاهیان فریغونی و مأمونی، آغاز گرایش به سلطه‌ی سیاسی ترک‌ها نامیده است. وی خاطرنشان ساخته است که غزنویان خاستگاه غلامی داشتند، اما فرهنگ ایرانی و فنون دیوانی ایرانیان به سرعت بر خاستگاه بیابانی و صحراگردی غزنویان غلبه یافت. تراز جذب و ادغام قراخانیان در فرهنگ ایرانی - اسلامی که از آغاز پایین‌تر از غزنویان بود، با ورود گروه‌های تازه‌ای از اقوام ترک از دشت‌های بیرون منطقه روی هم رفته دچار وقفه شد. (87)
خوارزمشاهیان مأمونی، واپسین سلسله‌ی بومی ایرانی، که از 385 بر خوارزم فرمان می‌راندند، اندکی پس از کشته شدن ابوالعباس خوارزمشاه در 407 به دست محمود غزنوی بر افتادند. (88) پس از آن، حاکمان غزنوی به مدت دو دهه خوارزم را از طریق غلامان ترکی که منصوب کرده بودند، اداره کردند (89) و سپس خوارزم به ترتیب به تصرف ترک‌های غُز و سلجوقیان (حکـ: 429-552) درآمد و سرانجام انوشتکین غرچه (متوفی 491)، والی دولت سلجوقی، با سود جستن از گرفتاری‌های سلطان سنجر، حکمرانی خوارزم را در 470 موروثی اعلام کرد و خاندان وی با عنوان خوارزمشاهیان کبیر تا 628، یعنی سال مرگ سلطان جلال‌الدین خوارزمشاه و زمان استیلای مغول، بر آن سرزمین و اراضی مجاور فرمان راندند. (90) بدین ترتیب، خوارزم هم که ادامه‌ی ماوراءالنهر در بخش سفلای جیحون بود به تصرف ترک‌ها درآمد و در معرض ترکی شدن قرار گرفت. بدیهی است که ورود ترک‌های غز به این سرزمین، البته بیشتر از طریق شمال، یعنی خوارزم، در ترکی شدن این سرزمین و انتقال زبان ترکی به سرزمین‌های غربی ایران و آناطولی نقش اساسی داشته است. جد سلجوقیان، توقاق (دقاق)، در دربار خاقان خزران بزرگ شد، اما به سبب احساس خطر، پنهانی با بستگان خود از توران به بهانه‌ی چوپانی به ایران، ناحیه‌ی زندق (جَند) در خوارزم رفت و اسلام آورد و در آنجا اقامت گزید و جمعیت خود را افزایش و اراضی تحت اشغال خود را توسعه داد. (91)
با مرگ توقاق، فرزندش سلجوق‌ با قدرت‌های حاکم چون سامانیان و قراخانیان و غزنویان و خوارزمشاهیان به معامله و سازش پرداختند. آنان هر ازگاهی به نفع یکی از آنها با دیگری جنگ می‌کردند و در دهه‌های پایانی قرن چهارم و اوایل قرن پنجم در خوارزم و ماوراءالنهر و خراسان پایگاه‌هایی پیدا کردند (92) و سرانجام با مسعود غزنوی جنگیدند و طی جنگ‌های 426 تا 431، که سرنوشت سازترین آنها جنگ معروف «دندانقان» بود در 431 نیروهای غزنوی را شکست دادند. در این جنگ که سپهسالاران ترک غزنوی متهم به تبانی و سازش با سلجوقیان شدند و حتی گفته شده است که چند هزار تن از لشکر غزنوی به سلاجقه پیوستند، راه ورود سلجوقیان به سرزمین‌های غربی گشوده شد و زمینه‌ی تأسیس حکومت سلجوقی فراهم آمد. (93)
رخنه‌ی ترک‌های غز از خراسان به سرزمین‌های غربی در حدود 419 آغاز شد و با گریز دسته‌هایی از ترک‌ها از خراسان - که به ترکمنان عراقی معروف شدند - و تاخت و تازهایشان در ری و اصفهان و همدان و آذربایجان همراه بود. (94) سرعت گسترش دامنه‌ی توسعه‌ی نفوذ ترک‌های سلجوقی چنان سریع بود که در 447 طغرل سلجوقی فاتحانه وارد بغداد شد و پس از آنکه امپراتور بیزانس در ملازگرد شکست خورد، راه اشغال آناطولی بر ترک‌ها هموار شد و آنجا به مرکز تکلم ترکی و حکومت اسلامی تبدیل گردید. تأسیس دولت سلجوقی سرآغاز دوران جدیدی در تاریخ اسلام به شمار آمده است، زیرا با به قدرت رسیدن سلاجقه، برای نخستین بار ترک‌ها بر بخش اعظم جنوب غربی آسیا استیلا یافتند و قدرت سیاسی دستگاه خلافت را به تصرف درآوردند و به بقای خلافت کمک کردند. (95) پس از وفات سلطان‌سنجر در 552، وحدت میان شعب این دولت از میان رفت و هر یک از آنان دولت مستقلی را بنا کردند. این دولت‌ها عبارت بودند از: سلاجقه‌ی عراق، خراسان، شام، کرمان، آناطولی (روم)، (96) اتابکان زنگی در موصل و سِنجار و حلب، بورین (اتابکان شام)، ایلدگِزیان (اتابکان آذربایجان)، سُلغُریان (اتابکان فارس)، بگتِگینیان (اتابکان اربیل) (97) که در حقیقت همگی ادامه‌ی دولت سلجوقی بودند. همچنین حدود 26 بیگ (امیر)نشین در آناطولی وجود داشت (98) که ادامه‌ی سلسله‌ی سلجوقی دانسته شده است. این بیگ‌نشین‌ها بعدها زمینه‌ی تشکیل حکومت عثمانی را ایجاد کردند. دولت خوارزمشاهی ضمن در برگرفتن بعضی قبایل ترک صحرانورد چون قنغلی/ قنقلی و قپچاق به بزرگ‌ترین حکومت شرق اسلامی تبدیل شد. (99)
سلطنت دهلی یا تغلقیه (100) (602-816)، که خاندان‌های متعددی بر آن فرمان می‌راند، ضمن کمک به انتشار اسلام در هندوستان، با به وجود آوردن امکاناتی برای مهاجرت ترک‌ها از آسیای مرکزی به این سرزمین، زمینه‌ی مساعدی را برای توسعه‌ی فرهنگ ترکی در آنجا فراهم ساخت و سرانجام در سده‌ی دهم جای خود را به امپراتوری مغولی - ترکی - هندی بابریان (101) داد. دولت ممالیک مصر، که اتکای اصلی‌اش به ترک‌های قپچاق بود که از شمال دریای سیاه آمده بودند، سرانجام در 922 مغلوب امپراتوری عثمانی شد. (102) قبایل ترکمان / ترکمن به ایران نیز نفوذ کردند و در تشکیل دولت صفویه نقش عمده‌ای داشتند. (103)
در قلمرو امپراتوری مغولی، که از چین تا اروپای شرقی گسترش داشت، گروه‌های قومی ترک بسیاری زندگی می‌کردند و بسیاری از مردم این مناطق علاوه بر مغولی با زبان ترکی و فارسی آشنا بودند، از جمله سپاهیان مغول و ترک‌ها، که بخش عظیمی از سپاه و به روایتی بیش از نیمی از سپاه را تشکیل می‌دادند، (104) و خود چنگیزخان و ایلخانان که بنیانگذارش هلاکو، نبیره‌ی چنگیز بود. برای نمونه ابوسعید با اتابک لرستان به زبان ترکی صحبت می‌کرد. (105)
از قلمرو تحت سلطه‌ی چنگیز، ترکستان شرقی و غربی به جَغَتای / جغتای، پسر دوّم او، رسید. تترک (براق)خان، از اخلاف جغتای در حدود 669 به اسلام گروید و ترماشیرین / تارماشیرین (722-730) اسلام را به عنوان دین رسمی دولت جغتای اعلان کرد و از همین دوره ترکی شدن مغول‌ها به ویژه در ماوراءالنهر آغاز گردید. (106) جغتای با ابن‌بطوطه به زبان ترکی صحبت می‌کرده و ذکرِ پس از نماز را به ترکی می‌خوانده است. (107) امیرتیمور (متوفی 807) که از قبیله‌ی ترکی شده‌ی برلاس / بارلاس بود، (108) از ماوراءالنهر برخاست. زبان ترکی جغتایی در دوران فرمانروایی تیمور و فرزندان او، و به ویژه با آثار امیر علیشیر نوایی به زبان ادبی ارتقا یافت. ازبک‌ها نیز در بخشی از ماورالنهر قدرت یافتند و خانات ازبک را در آسیای میانه برپا داشتند. خانات بخارا، خیوه (خوارزم)، خوقند و سیبیر از بقایای همان خانات بودند که بر اثر هجوم صفویان از هم پاشیدند. ابوغازی بهادرخان مؤلف شجره‌ی ترک و شجره‌ی تراکمه به زبان ترکی جغتایی، خانی از خانات خیوه بود. (109) ترک‌های قپچاق هم که در قلمرو دولت اردوی زرّین زندگی می‌کردند، از اواسط قرن هفتم به دین اسلام گرویدند. (110) البته اسلام در این سرزمین‌ها، که بعدها دشت قپچاق نامیده شد، ناشناخته نبود، چنانکه در بَلَنجَر، (111) پایتخت خزرها، مسلمانان بسیاری سکونت داشتند. (112) گروه‌هایی از اتباع دولت ترک تبار بلغارایتیل (ولگا) نیز به دین اسلام گرویده بودند. المش‌بن یلطوار، فرمانروای دولت بلغارایتیل، که بعداً نام خود را به جعفربن عبدالله تغییر داد، (113) ضمن اعلام اسلام به عنوان دین دولتی، در اواخر قرن سوم، از مقتدر، خلیفه‌ی عباسی، خواستار فرستادن یک عالم دینی و چند نفر برای ساختن مسجد شد. (114) خلیفه نیز هیئتی را در صفر 309 به آن سرزمین اعزام کرد که ابن فضلان (متوفی 320) از اعضای آن بود. (115) گزارش ابن فضلان از این سفر حاوی اطلاعات ارزنده‌ای درباره‌ی قبایل ترک مانند غز، پچنگ، باشقیر، خزر و بلغار است، اما وی به اشتباه آنها را از قوم صقالبه (اسلاو) پنداشته است. (116) در حال حاضر درباره‌ی تعلق زبان‌های بلغاری به شاخه‌ی غربی (یا هونی غربی) زبان‌های ترکی، تردیدی وجود ندارد. (117) سرزمین بلغار در ربع دوم قرن هفتم به تصرف مغولان درآمد و بخشی از قلمرو اردوی زرّین شد. دولت اردوی زرّین در اواخر نیمه‌ی اول قرن نهم به خاناتی چون قازان و کریمه و آستاراخان (هشترخان/ حاجی طرخان) تجزیه شد و این سرزمین‌ها در قرن‌های دوازدهم و سیزدهم به تصرف روسیه درآمدند. (118) اردوی زرّین اگرچه خاستگاه مغولی داشت، لیکن عنصر ترکی بر عنصر مغولی غالب شد و زبان ترکی قپچاقی زبان رسمی مملکت گردید. (119) به نوشته‌ی یاکوبوفسکی، در اوایل قرن هشتم، فرآیند ترکی شدن مغولان در اردوی زرّین شدت یافت و با ترکی شدن آنان اسلام نیز در میان آنان نفوذ یافت. (120)

پی‌نوشت‌ها:

1. Tsü- Kü
2. گومیلیوف، ص 30.
3. بانارلی، ج1، ص 24.
4. Tabghaç
5. To – ba, T'o-pa
6. Zh ouan-zhouan
7. قفس اوغلو، ص 49، 78-79؛ آوجی اوغلو، ج2، ص 566.
8. گومیلیوف، ص34.
9. Töles
10. Selenga
11. Bumin
12. T'u-men
13. Souei/sui.
14. قفس اوغلو ص79؛ آوجی اوغلو، ج2، ص 588؛ گروسه، ص 158-159.
15.گروسه، ص 159، پانویس4.
16. آوجی اوغلو، ج2، ص 566.
17. ötϋken
18.قفس اوغلو، ص 79؛ گروسه، ص 159.
19. ر. ک. رئیس نیا، بخش 2، ص 517-521.
20. گروسه، ص 79؛ گروسه، ص 159.
21. ص 68.
22. ص 254-255.
23. T'a-pa
24. دایرة‌المعارف بزرگ شوروی)(Great Soviet encyclopedia)، ج26، ص 479.
25. koko Nor.
26. Nanshan.
27. گروسه، ص 168-170.
28. El Kaghan.
29.(دایرةالمعارف بزرگ شوروی) (1) ، ج26، ص 479؛ گروسه، ص 174؛ د. اسلام، چاپ دوم، ج 10، ص 687.
30. آوجی اوغلو، ج2، ص 626.
31. (دایرة‌المعارف بزرگ شوروی)، ج26، ص 480، د. آ.، ج9، ص 393.
32. Kutlugh.
33. Ilteriş Kaghan
34. قفس اوغلو، ص 95-96
35. Kapgan.
36. Mo – tch'o, Motcho.
37. Basml.
38. همان، ص 97-101؛ (دایرة‌المعارف بزرگ شوروی)، ج26، ص 479.
39. ص 197.
40. قفس اوغلو، ص 104
41. Tonyukuk.
42. . ر. ک. تکین، 1988؛ اورکون، (2) ص 3-121.
43. قفس اوغلو، ص 105-110؛ آوجی اوغلو، ج2، ص 679-680؛ د. اسلام، چاپ دوم، همان جا؛ اورکون، ص 12-13؛ کلاوسون، ص 29-30.
44. برای اطلاع بیشتر در باره‌ی آنان ر. ک. بلنیتسکی، (3) ص 166- 168؛ اوزدک ، ج1، ص 143- 147؛ قفس اوغلو، ص 66-71؛ آوجی اوغلو، ج1، ص 303- 304؛ رئیس‌نیا، بخش 2، ص 521-531.
45. آوجی اوغلو، ج2، ص 603؛ رضا، ص 91-93.
46. ر. ک. رضا، ص 106-109، 144-146، 158-159، 164-188؛ آوجی‌اوغلو، ج2، ص 629-633؛ رئیس نیا، بخش 2، ص 556-557، 577-579.
47. د. آ.، ج9، ص 393؛ (دایرة‌المعارف بزرگ شوروی)، ج26، ص 480.
48. د. اسلام، چاپ دوم، ج10، ص 687-688.
49. باسورث، 1356- 1364 ش، ج 1، ص 211.
50. همو، 1975، ص 163.
51. همو، 1356-1364ش، ج1، ص 97؛ اشپولر، 1379ش، ج1، ص 457.
52. زرین‌کوب، ص 549؛ متحده، ج4، ص75.
53. یعقوبی، البلدان، ص 255-256؛ زرین‌کوب، همان‌جا؛ نیز ر. ک. نظام‌الملک، ص 62؛ هندوشاه بن سنجر، ص 176.
54. مسعودی، مروج، ج5، ص 32-38، 80-96؛ هندوشاه بن سنجر، ص 180،185،187؛ زرین‌کوب، ص 552- 557.
55. ر. ک. بارتولد، 1366ش، ج1،ص540؛ باسورث، 1356، 1364ش، ج1، ص 32،97.
56. دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی، ج1، ص 648؛ مرچیل، ص34-35.
57. برای آشنایی با این حاکمان غزنوی ر. ک. دانشنامه‌ی جهان اسلام، ذیل «بِلکاتگین» و «بوری تکین».
58. منهاج سراج، ج1، ص 227؛ مرچیل، ص 35.
59. باسورث، 1356-1364ش، ج1، ص 38-40.
60. بَلَوی، ص 33.
61. ر. ک. دانشنامه‌ی جهان اسلام، ذیل «توروس».
62. ر. ک. دانشنامه‌ی جهان اسلام، ذیل «جزیره».
63. باسورث، 1349ش، ص 76-77.
64. ر. ک. باسورث، 1349ش، ص 105-110.
65. ص 465.
66. همان، ص 452.
67. ر.ک. اشپولر، 1379ش، ج1، ص 457.
68. د. ا. ترک، ج6، ص 251-255.
69. مرچیل، ص 19؛ آوجی‌اوغلو، ج3، ص 1400-1401؛ اولوچای، ص 4.
70. د. ا. ترک، ج6، ص 265؛ مرچیل، ص 20.
71. مسکویه، ج2، ص 181.
72. آوجی اوغلو، ج3، ص 1401.
73. بارتولد، 1366ش، ج1، ص 548-549 ،552.
74. گردیزی، ص 173؛ نیز ر. ک. بارتولد، 1366ش، ج1، ص 566-567.
75. ابن اثیر، ج9، ص 148-149؛ بارتولد، 1366ش، ج1، ص 569-570؛ آوجی‌اوغلو، ج3، ص 1407؛ مرچیل، ص 21.
76. د. ا. ترک، ج6، ص 254-255؛ باسورث، 1356-1364ش، ج1، ص 45؛ مرچیل، ص 21.
77. باسورث، 1356-1364ش، همان‌جا.
78. د. ا. ترک، ج6، ص 254.
79. küçlük
80. باسورث، 1349ش، ص 171-174؛ د. ا. ترک، ج6، ص 262 ،269؛ مرچیل، ص 26 ،29.
81. باسورث، 1349ش، ص 174؛ مرچیل، ص 24؛ اولوچای، ص 7-9.
82. مرچیل، ص 29-30.
83. د. ا. ترک. ج6، ص259؛ ص 29-30
84. مرچیل، ص 31.
85. 1366ش، ج1، ص 641-642.
86. 1968، ص 196.
87. همان‌جا.
88. بیهقی، ص 919.
89. باسورث، 1968،ص8-9.
90. باسورث، 1349ش، ص 167-170.
91. ر. ک. میرخواند، ج4، ص 235-237.
92. ر. ک. باسورث، 1968، ص 18- 23؛ آوجی اوغلو، ج3، ص 1407-1413؛ کویمن، ج1، ص 43-60؛ سومر 1980، ص 63-71.
93. ابن خلدون، ج4، ص 502-505؛ باسورث، 1968، همان‌جا؛ کویمن، ج1، ص 230-351؛ سومر، 1980، ص 74-91.
94. باسورث، 1356-1364ش، ج1، ص 229؛ سومر، 1980، ص 81-85.
95. اشپولر، 1977، ص 149-150.
96. ر. ک. لین‌پول و دیگران، ج1، ص 313-334؛ همان، ترجمه‌ی فارسی، ج1، ص 259-276؛ باسورث، 1349ش، ص 178-182؛ مرچیل، ص 43-189.
97. ر. ک. لین‌پول و دیگران، ج2، ص 343-349؛ همان، ترجمه‌ی فارسی، ج2، ص 291-299؛ باسورث، 1349ش، ص 187-193؛ مرچیل، ص 200-235.
98. مرچیل، ص236-321؛ اوزون چارشیلی، ص 1-257.
99. د. ا. ترک، ج12، بخش 2، ص 263، ج5، بخش 1، ص 263-296؛ مرچیل، ص 190-199؛ اولوچای، ص 86-104.
100. ر. ک. دانشنامه‌ی جهان اسلام، ذیل «تغلقیه»
101. ر. ک. دانشنامه‌ی جهان اسلام، ذیل «بابریان».
102. همان منابع مذکور در پی‌نوشت [99].
103. ر. ک. سومر، 1371ش، جاهای متعدد.
104. اشپولر، 1365ش، ص 447،451.
105. همان، ص 448، 452.
106. د. ا. ترک، ج12، بخش 2، ص 264.
107. ابن‌بطوطه، ج1، ص 412-413.
108. ر. ک. بارتولد، 1376ش، ص 239.
109. د. ا. ترک، همان‌جا.
110. همان، ج 12، بخش 2، ص 263-264.
111. ر. ک. دانشنامه‌ی جهان اسلام، ذیل «بلنجر».
112. ر. ک. مسعودی، تنبیه، ص 62؛ حدودالعالم، ص 193؛ کستلر، ص 62.
113. ابن‌فضلان، ص 117-118.
114. ر. ک. همان، ص 67-68.
115. همان، ص 73.
116. ر. ک. همان، جاهای متعدد.
117. ر. ک. دانشنامه‌ی جهان اسلام، ذیل «بلغار».
118. د. ا. ترک، ج12، بخش 2، ص 264.
119. دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی، ذیل «آلتین اردو» (ج1، ص679).
120. ص 143.

منبع مقاله :
رئیس‌نیا، رحیم ... [و دیگران]، (1389) ترکان، تاریخ، زبان، ادبیات، تهران: نشر کتاب مرجع، چاپ اول.